در حالی که فیلم «تولد یک ملت» به عنوان یک شاهکار سینمایی مورد تحسین قرار گرفت و هنوز هم به عنوان یکی از پیشرفته‌ترین و پیچیده‌ترین فیلم‌های دوران خود شناخته می‌شود، گروه‌های سیاه‌پوست در زمان اکران آن به طور آشکار انتقاد و اعتراض کردند. آنها از هیئت‌های سانسور خواستند فیلم را ممنوع کنند.

کامرون بیلی، Cameron Bailey مدیر هنری و یکی از روسای جشنواره بین‌المللی فیلم تورنتو، به برنامه‌ی "ایده‌ها" در رادیو CBC گفت: «یکی از روشنگری‌های مطالعه‌ی تاریخ هالیوود ... این است که متوجه می‌شوید بازنمایی‌هایی که اکنون مشکل‌ساز به نظر می‌رسند ... در آن زمان اصلا پذیرفته نشده بودند. اینطور نیست که مردم ۳۰، ۴۰، ۸۰ سال پیش متفاوت‌تر یا نادان‌تر یا کمتر مترقی بودند... آن  مقاومت در آن زمان اتفاق افتاد... این چیز جدیدی نیست. اما گاهی اوقات آن مقاومت فراموش می‌شد یا صرفاً از بین می‌رفت یا با گذشت زمان از اذهان عمومی پاک می‌شد.»

از همان ابتدای فعالیت هالیوود، به سیاه‌پوستان بیشتر نقش‌هایی به عنوان خدمتکاران مطیع، پیشخدمت‌ها، برده‌ها و کشاورزان در فیلم‌هایی با پیام‌های واپس‌گرایانه و نژادپرستانه داده می‌شد. اما در طول قرن گذشته، جنبش‌هایی نیز وجود داشته است، از رنسانس هارلم تا قیام لس آنجلس، برای بازنمایی سیاه‌پوستان به عنوان انسان‌های واقعی و ظریف با داستان‌هایی که ارزش روایت در فیلم را دارند.


رنسانس هارلم  The Harlem Renaissance


در دهه‌ی ۱۹۲۰، احیای تأثیرگذار هنر و فرهنگ سیاه‌پوستان که بعداً به عنوان رنسانس هارلم شناخته شد، در اوج خود بود. گروه‌های حقوق مدنی مانند اتحادیه ملی شهری و انجمن ملی پیشرفت رنگین‌پوستان (NAACP) در حال کسب شهرت بودند. 

در همین حال، سینمای سیاه‌پوستان توسط کارگردانانی مانند اسکار میشو  Oscar Micheaux پیشرفت می‌کرد. میشو، پسر برده‌ سابق، در طول دوران حرفه‌ای خود ۴۵ فیلم ساخت و جکی رابینسون نیز دنیای فیلم نامیده شد.

میشو به جای ارائه تصاویر معمول هالیوودی از سیاه‌پوستان به عنوان برده، خدمتکار و پیشخدمت، داستان‌هایی را روایت کرد که در آن معلمان، وزرا و وکلای سیاه‌پوست حضور داشتند.

فیلم صامت او در سال ۱۹۲۰ با نام «درون دروازه‌های ما»، قدیمی‌ترین فیلم بلند معروف ساخته شده توسط یک کارگردان آفریقایی-آمریکایی است که داستان یک کشاورز  و همسرش را روایت می‌کند که با تقلب رئیس سفیدپوست خود و پرداخت نشدن دستمزدشان مواجه می شوند.

شارلین رجستر Charlene Regester  ، استاد مطالعات آفریقایی-آمریکایی در دانشگاه کارولینای شمالی، گفت: «به گفته برخی از محققان، او در حال پاسخ دادن به فیلم «تولد یک ملت» بود، اما من اغلب توصیه می‌کنم که مردم با احتیاط فرض کنند که هر بار که یک آمریکایی-آفریقایی فیلمی می‌سازد، همیشه واکنشی به فیلمی است که یک فیلمساز سفیدپوست ساخته است. گاهی اوقات آنها فیلم‌هایی را فقط به خاطر تولید هنر یا برای ابراز وجود یا قرار دادن جامعه سیاه‌پوست در معرض طیف وسیعی از مسائل می‌سازند.»

در سال ۱۹۲۹، مترو گلدوین مایر (MGM) فیلم «هله‌لویا» Hallelujah را تولید کرد، اولین فیلم هالیوودی ناطق که تمام بازیگران آن سیاه‌پوست بودند.

با این حال، این فیلم توسط یک فیلمساز سفیدپوست اهل تگزاس به نام کینگ ویدور King Vidor کارگردانی شد، که به گفته‌ی جودیت وایزن‌فلد Judith Weisenfeld  ، نویسنده‌ی کتاب "هالیوود نام تو باد"، نه تنها نگرش‌های معمولی جنوبی آن روز را منعکس می‌کرد، بلکه "علم نژاد" به اصطلاح دهه‌ی ۱۹۲۰ آمریکا را نیز به تصویر می‌کشید.

پس از اکران، منتقدان سفیدپوست فیلم را دوست داشتند، اما واکنش‌ها در بین مخاطبان سیاه‌پوست متفاوت بود. برخی از فیلم تمجید کردند، اما سایر مفسران و منتقدان فرهنگی در نهایت از پیام‌های آن ناامید شدند.

وایزن‌فلد گفت: «این استدلالی برای بازگشت به نوعی آرمان قبل از جنگ داخلی بود. بنابراین از این نظر، استدلال فیلم این است که این فیلم سعی نخواهد کرد راه را برای ادعای حقوق جدید باز کند، بلکه در واقع بر نیاز سیاه‌پوستان به نوعی ماندن در جایگاه خود تأکید می‌کند.»

جیل ویت Gone With  ، استاد تاریخ در دانشگاه ایالتی کالیفرنیا، گفت: در دهه‌ی ۱۹۳۰، پس از اینکه رمان «بر باد رفته» برای تبدیل شدن به فیلم انتخاب شد، انجمن ملی پیشرفت رنگین‌پوستان NAACP  شروع به فشار آوردن به مترو گلدوین مایر (MGM) فیلم کرد تا آن را نسازد، زیرا آنها می‌ترسیدند که این فقط تکراری از «تولد یک ملت» باشد.

با این وجود، MGM  و دیوید او. سلزنیک David O. Selznick ، مدیر اجرایی استودیو، شروع به ساخت فیلم کردند و در عین حال به NAACP  اطمینان دادند که نسخه بهتری از «بر باد رفته» نسبت به کتاب خواهند ساخت.

ویت گفت: «می‌توانم بگویم که سلزنیک David O. Selznick  زیاد در مورد یهودستیزی صحبت می‌کرد و در مورد «بربادرفته» بسیار موضع‌گیری می‌کرد، اما من نمی‌بینم که او کمک زیادی به تلاش‌های سیاه‌پوستان برای دستیابی به برابری نژادی و حق رأی کند.»

او فکر می‌کند سلزنیک این ایده که در مجموع، «بربادرفته» در نهایت در هسته‌ی خود از برده‌داری دفاع می‌کند و فرودستی سیاه‌پوستان را ترویج می‌دهد، درک نمی کرد. 

شخصیتی که توسط هتی مک‌دانیل  Hattie McDaniel ، بازیگر سیاه‌پوست، بازی شد، نمونه‌ای از کاریکاتوری سیاه‌پوست بود که در آن زمان در سینما نفوذ کرده بود: خدمتکار.

تصویر مک‌دانیل از «مامی» با واکنش‌های متفاوتی روبرو شد. در برخی از محافل سیاه‌پوست، او به بازی کردن نقش "عمو تام" متهم شد. سایر طرفداران فیلم و منتقدان، هم سفیدپوست و هم سیاه‌پوست، جنبه‌هایی از بازی او را "قدرتمند" یا حتی "ماهرانه" خواندند. در سال ۱۹۴۰، مک‌دانیل جایزه‌ی اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل زن را دریافت کرد و او را به اولین فرد سیاه‌پوستی تبدیل کرد که برنده‌ی اسکار می‌شود.

با شروع جنگ جهانی دوم، هالیوود فیلم‌های سینمایی تولید کرد که از سیاه‌پوستان می‌خواست از جنگ حمایت کنند.

وایزن‌فلد گفت: «فیلمی که من واقعاً مجذوب آن هستم، فیلم «سرباز سیاهپوست» است که زیر چتر گسترده‌ی فیلم‌های ارتش قرار دارد که فرانک کاپرا  Frank Capra بر آن نظارت داشت و هدف از آن بالا بردن روحیه‌ی سربازان سیاه‌پوست بود.»

با این حال، این باور نیز در جامعه‌ی سیاه‌پوست وجود داشت که مبارزه با نژاد پرستی هیتلر از طرف آمریکا به تسریع مبارزه برای حقوق خودشان کمک خواهد کرد.

وایزن‌فلد گفت: «فکر می‌کنم این یک اعتقاد عمیق بود. چرخه‌های امید و میهن‌پرستی در تاریخ آفریقایی-آمریکایی بسیارند.»


پس از جنگ جهانی دوم و ژانر «عبور»

به گفته‌ی واتس، هالیوود پس از جنگ، مجموعه‌ای جدید از ناامیدی‌ها را برای سیاه‌پوستان به ارمغان آورد. آنها برای نقش‌های کمتر و پایین تری تقلا می‌کردند و تقریباً از صفحه ناپدید می‌شدند. هالیوود همچنین شروع به ساخت فیلم‌های بیشتری درباره زنان سفیدپوست کرد، مانند «میلدرد پیرس»  Mildred Pierce با بازی جوآن کرافورد.

برخی از منتقدان متعجب بودند که آیا هالیوود عمداً بر روایت‌های زنان سفیدپوست تمرکز می‌کند تا از جنجال بر سر نحوه‌ی به تصویر کشیدن سیاه‌پوستان جلوگیری کند.

دوره‌ی ۱۹۴۶ تا ۱۹۵۰ لحظه‌ای کوتاه و کنجکاوانه در تاریخ هالیوود را رقم زد: تلاشی برای بررسی نژادپرستی و یهودستیزی از طریق ژانر "عبور"، با تلاش سفیدپوستان برای کنار آمدن با "دیگری".

هالیوود آنچه را که "فیلم‌های مدارای سیاه‌پوستان" می‌نامید، تبلیغ می‌کرد که در آن سیاه‌پوستان با پوست روشن به عنوان مزاحمانی به تصویر کشیده می‌شدند که می‌توانستند "عبور کنند" و از امتیازات سفیدپوستان برخوردار شوند و در عین حال نژادپرستی را افشا کنند.

در فیلم «مرزهای از دست رفته» محصول ۱۹۴۹، یک پزشک سیاه‌پوست و خانواده‌اش در یک شهر کوچک در نیوهمپشایر سر در می‌آورند، جایی که مردم او را سفیدپوست فرض می‌کنند.

رالف الیسون Ralph Ellison  ، منتقد و رمان‌نویس، نوشت: «بدیهی است که این فیلم‌ها اصلاً درباره‌ی سیاه‌پوستان نیستند. آنها درباره‌ی این هستند که سفیدپوستان درباره‌ی سیاه‌پوستان چه فکر و احساسی دارند.»

وایزن‌فلد گفت: «پیام اخلاقی این داستان‌های گذر برای بینندگان سفیدپوست این است: "شما حتی نمی‌دانستید." این فقط زمانی برای شما مشکل است که بفهمید آنها سیاه‌پوست هستند. بنابراین، بله، این پزشک سیاه‌پوست، این پرستار سیاه‌پوست، این نویسنده‌ی مجله، این افراد واقعاً شبیه شما هستند."


دوران حقوق مدنی

در طول دهه‌ی ۶۰ میلادی، زمانی که مبارزه برای حقوق مدنی سیاه‌پوستان در آمریکا به شدت جریان داشت، هالیوود بیشتر از این جنبش دوری می‌کرد.

بیلی، مدیر هنری TIFF، گفت: «هالیوود معمولاً در کار نشان دادن واقعیت‌های تلخ زندگی ما به خودمان فعال نبوده است.»

ساختمان‌ها به آتش کشیده می‌شدند، رهبران سیاسی مانند مارتین لوتر کینگ جونیور ترور می‌شدند، و اعتراضات و قیام‌ها خیابان‌ها را فرا گرفته بودند، اما بازنمایی‌هایی از این تغییر گسترده در پرده‌های سینما غایب بودند.

بیلی گفت: «هیچ‌کدام از این‌ها در فیلم‌ها نبود، زیرا فیلم‌ها تلاش می‌کردند به ما بگویند که همه‌چیز خوب خواهد بود» و بنابراین اگر قرار بود به نژاد بپردازند، این کار را به روشی خوشایندتر انجام می‌دادند.»

فیلم «حدس بزن چه کسی برای شام می‌آید» (Guess Who's Coming to Dinner)  محصول سال ۱۹۶۷ با بازی سیدنی پوآتیه Sydney Poitier  ، داستان یک زن جوان سفیدپوست را روایت می‌کند که نامزد سیاه‌پوستش را به خانه می‌آورد تا با والدینش ملاقات کند. در آن زمان، این فیلم بسیار مترقی تلقی می‌شد.

بیلی گفت: «[سیدنی پوآتیه] باید عالی به نظر برسد، باید خوش‌تیپ‌ترین فرد روی پرده باشد، از هر نظر بی‌نقص باشد… تا در جامعه‌ی سفیدپوست پذیرفته شود.»

او اضافه می‌کند که پوآتیه با بازی در نقش مردان سیاه‌پوست برجسته به حرفه‌اش ادامه داد، و به همین دلیل، نقش نمادینی برای آمریکا ایفا کرد.

بیلی گفت: «این نیز بخشی از بازنمایی حقوق مدنی بود، زیرا این‌طور دیده می‌شد که "بسیار خب، اگر برای ما تهدیدآمیز نیستی، پس می‌توانی بخشی از جامعه باشی».


بلاکسپلویتیشن ( Blaxploitation ) و شورش لس‌آنجلس

وقتی ژانر بلاکسپلویتیشن در سال ۱۹۷۰ وارد صحنه‌ی سینمایی شد، شروع به نشان دادن تصاویر قدرتمندی از سیاه‌پوستانی کرد که بی‌پروا خشمگین، اغلب خشن و گاهی حتی در پی هدفی برای "کشتن سفیدپوست‌ها" بودند. 

صدها فیلم در طول پنج سالی که دوره‌ی بلاکسپلویتیشن را تعریف کردند، ساخته شد، که دارای موسیقی متن‌های زرق و برق‌دار، لباس‌های جذاب و، به اعتقاد برخی، تصاویر خطرناک بودند.

جان تری John Terry  ، استاد تاریخ در کالج ساوت تگزاس، می‌گوید: «قرار است صحنه‌های جنسی، برهنگی، خشونت، مصرف مواد مخدر به طور خاص متوجه مخاطبان جوان‌تر سیاه‌پوست باشد.»

در حالی که شخصیت‌های سیاه‌پوست پس از جنگ جهانی دوم با انسانیت و عمق بیشتری به تصویر کشیده شدند، تا زمان ظهور بلاکسپلویتیشن نبود که کاریکاتورهای اولیه‌ی فیلم از خدمتکاران و پیشخدمت‌های مطیع کاملاً زیر و رو شدند. اکنون شخصیت‌های سیاه‌پوست اغلب به عنوان جنایتکارانی به تصویر کشیده می‌شدند که مصمم به انتقام‌جویی بودند - علیه یکدیگر، اما بیشتر علیه سفیدپوست‌ها.

بیلی گفت: «آنها به نوعی ابرقهرمان بودند. آنها مهارت‌های جنگی فوق‌العاده‌ای داشتند، اغلب علیه یک شرکت بزرگ تحت اداره‌ی سفیدپوستان می‌جنگیدند و پیروز بیرون می‌آمدند.» و این برای مخاطبان سیاه‌پوست در آن زمان بسیار انقلابی بود که این فیلم‌ها را ببینند.»

جونیوس گریفین Junius Griffin ، رئیس شعبه‌ی هالیوود NAACP، در سرمقاله‌ی سال ۱۹۷۲ نیویورک تایمز با عنوان «رونق فیلم‌های سیاه‌پوست: خوب یا بد؟» نوشت: «اگر فیلم‌های سیاه‌پوست به ایجاد تصاویر سازنده و سالم از سیاه‌پوستان کمک نکنند، ما پول و روح خود را از دست خواهیم داد. ما با ارائه فقط مدل‌های انحطاط، تخریب و مواد مخدر به فرزندانمان، به نسل‌کشی فرهنگی خودمان کمک خواهیم کرد.»

گریفین همچنین شکایت کرد که تصاویر یاغی خشن سیاه‌پوست توسط "ساختار قدرت سفیدپوست" تأمین مالی می‌شود. (Sweet Sweetback's Baadasssss Song) و همچنین یکی دیگر از فیلم‌های معروف بلاکسپلویتیشن، «شفت (Shaft)، توسط کارگردانان سیاه‌پوست ساخته شدند اما توسط شرکت‌های تولیدی سفیدپوست تامین مالی شدند. «شفت» از طریق غول هالیوودی MGM پخش شد.

در پاسخ به فیلم‌های بلاکسپلویتیشن و سینمای کلاسیک هالیوود، گروهی از فیلمسازان جوان مستقل که در دانشکده فیلم UCLA آموزش دیده بودند، شروع به شکل دادن جنبش فیلم قیام لس‌آنجلس کردند.

به گفته‌ی آلیسون نادیا فیلد Allyson Nadia Field ، دانشیار مطالعات سینما و رسانه در دانشگاه شیکاگو، بسیاری از فیلمسازان قیام لس‌آنجلس علاقه‌مند به تولید شهروندان بودند، نه مصرف‌کنندگان.

آنها فیلم‌هایی تولید کردند که به نظر می‌رسید کهکشانی دورتر از تصاویر هالیوود و بلاکسپلویتیشن هستند. به جای صحنه‌های اسلحه، مواد مخدر و زنان، فیلمی مانند «قاتل گوسفند»  (Killer of Sheep) چارلز برنت Charles Burnett's ممکن است به بررسی آگاهی یک کودک سیاه‌پوست یا زیر سوال بردن مردانگی سیاه‌پوست بپردازد.


دوران فیلم‌های پرفروش

تا دهه‌ی ۱۹۸۰، دوران منحصر به فرد سینمای سیاه‌پوست به پایان رسیده بود.   NAACP به فشار خود بر هالیوود برای رها کردن بلاکسپلویتیشن ادامه داده بود، در حالی که جنبش قیام لس‌آنجلس بدون حمایت یک زیرساخت قدرتمند رو به زوال گذاشت. اگرچه برخی از فیلمسازان قیام لس‌آنجلس و بلاکسپلویتیشن به کار خود ادامه دادند، اما لحظه‌ای در تاریخ فرهنگی گذشته بود. تغییر بزرگ‌تری نیز در سراسر هالیوود در حال وقوع بود. صنعت فیلم در حال بازسازی و ورود به عصر فیلم‌های پرفروش بود و فیلم‌های مستقل را می‌بلعید.

سپس در سال ۱۹۸۹، فیلم ۶ میلیون دلاری درباره‌ی بی‌عدالتی نژادی وارد فرهنگ عامه شد: «کار درست را انجام بده» (Do the Right Thing) اسپایک لی Spike Lee ، که تصویری ظریف و دوست‌داشتنی از یک جامعه‌ی سیاه‌پوست را منعکس می‌کرد. 

بیلی، که در آن زمان یک منتقد فیلم بود، به یاد می‌آورد که تنها فرد سیاه‌پوست در نمایش مطبوعاتی بوده است. بیلی گفت: «به یاد می‌آورم که بعداً برخی از مردم فکر می‌کردند که این فیلم باعث شورش خواهد شد، زیرا آنها شخصیتی سیاه‌پوست را دیدند که اسپایک لی در فیلم بازی می‌کند و در نتیجه‌ی خشم که در واکنش به وضعیت جامعه‌ی خود و عدم احترام به جامعه‌ی سیاه‌پوست احساس می‌کرد، به اموال عمومی خسارت وارد می‌کند.»

تا به امروز، «کار درست را انجام بده» به عنوان یک فیلم برجسته در روایت آمریکای سیاه‌پوست در نظر گرفته می‌شود، اما بیلی می‌گوید این فیلم‌ها انگشت‌شمار هستند و با فاصله زیاد از هم ساخته می‌شوند. او می‌گوید آنچه هالیوود بیشتر به ما می‌دهد، فیلم‌هایی هستند که دارای "عقده‌ی منجی سفیدپوست" هستند، یک استعاره‌ی سینمایی که در آن شخصیت‌های سفیدپوست افراد رنگین‌پوست را نجات می‌دهند - فیلم‌هایی مانند «می سی سی پی می‌سوزد» (Mississippi Burning)، «خدمتکاران» (The Help)،  «کتاب سبز»  (Green Book)  یا «چهره‌های پنهان» (Hidden Figures). 

بیلی گفت: «یکی از چیزهای رایج در هالیوود برای سال‌ها، که هنوز هم تا حدی وجود دارد، این است که اگر یک فرد سفیدپوست در مرکز یک داستان نباشد، افرادی که فیلم‌ها را تأمین مالی می‌کنند، تولید می‌کنند، توزیع می‌کنند، می‌فروشند، بر این باورند که آن فیلم ارزش تجاری کمتری دارد.»


اسکار خیلی سفید 

هنگامی که نامزدهای جوایز اسکار ۲۰۱۵ اعلام شد، این موضوع باعث یک بحران هویتی عمومی برای هالیوود شد. در آن سال، تنها دو فرد رنگین‌پوست در دسته‌های اصلی نامزد شده بودند. در پاسخ، فعال حقوق بشر، آپریل رین April Reign ، هشتگ رسانه‌های اجتماعی #OscarsSoWhite را ایجاد کرد تا فقدان تنوع در جوایز و همچنین فقدان تنوع در هالیوود به طور کلی را به چالش بکشد. بر اساس مطالعه‌ای توسط دانشگاه کالیفرنیای جنوبی، پیش از #OscarsSoWhite، ۹۲ درصد از برترین کارگردانان فیلم مرد و ۸۶ درصد از برترین فیلم‌ها دارای بازیگران سفیدپوست بودند. 

ماریان اریگا Maryann Erigha ، نویسنده‌ی کتاب «هالیوود جیم کرو: سیاست‌های نژادی صنعت فیلم»، گفت: «من فکر می‌کنم این موضوع با این روایت یا ایدئولوژی شروع می‌شود که فیلم‌های سیاه‌پوست یا حتی فیلم‌هایی که توسط افراد غیرسفیدپوست کارگردانی می‌شوند، غیرقابل فروش هستند.»

اریگا استدلال می‌کند که این روزها زبان کوررنگی اقتصاد به هالیوود اجازه می‌دهد تا تعصبات نژادی خود را پنهان کند. در عوض، مدیران هالیوود دوست دارند نابرابری را در گذشته جستجو کنند.

اریگا می‌گوید حتی فیلم‌هایی با استعداد سیاه‌پوست، مانند «پلنگ سیاه» (Black Panther) و «۱۲ سال بردگی» (12 Years a Slave)، ممکن است مواردی باشند که این استثناها را ثابت می‌کنند. اگرچه ممکن است یک یا دو فیلم به موفقیت دست یابند، اما ساختار کلی هالیوود بدون تغییر باقی می‌ماند، و اشاره به چند نمونه مانع از این می‌شود که مردم به تصویر بزرگ‌تر نگاه کنند.

اریگا گفت: «نقل قولی سست از مالکوم ایکس وجود دارد که در آن در مورد فرو کردن چاقو به کمر کسی به اندازه‌ی هشت اینچ و بیرون کشیدن آن به اندازه‌ی پنج اینچ صحبت می‌کند.» و سوال این است: آیا این پیشرفت است؟»

رادیو CBC ،  ۱۸ مارس ۲۰۲۱


https://irrcmr.com/post/500