حرکت‌ تجزیه‌طلبانه هرگز با ادعای تجزیه‌طلبی آغاز نمی‌شود، بلکه اغلب در پوشش‌ شعارهایی مانند حقوق قومی، زبان مادری، رفع تبعیض و نابرابری و...آغاز و تداوم می‌یابد. هدف و هویت تجزیه‌طلب، در آن پوششها نهان می‌شود. با توجه به شناخت عمومی از اصطلاحاتی مانند پانترکیسم، پانکردیسم و مانند اینها، تجزیه‌طلبان از پذیرش این اصطلاحات نیز دربارۀ خود پرهیز می‌کنند.

 تجزیه‌طلب از «هویت ملی» عدول کرده و هویت قومی برای خود تعریف می‌کند که ممکن است این هویت با هویتهای بیگانه مشترک باشد. تجزیه‌طلب به دلیل نگرش قومیتی و تقابل‌گرایانه و ادبیات و فعالیت خود ناگزیر از شناخته شدن است. «تجزیه‌طلبی» نه تنها مفهوم‌ منفوری دارد، بلکه تبعات سنگینی نیز می‌تواند داشته باشد. از این رو تجزیه‌طلبان تا زمانی که نتوانند گفتمان قومی را ترویج کنند، خود را تجزیه‌طلب نمی‌نامند. آنها در سایۀ عناوین و اصطلاحاتی که از نظر قانون و افکار عمومی جرم تلقی نشود، به کار خود می‌پردازند.

«تجزیه‌طلبی» در اغلب موارد همان قومگرایی است. سیاست تقسیم کشورهای بزرگ و دارای قدرت زیست مستقل، سیاستی است که در قرن اخیر به تجزیۀ عثمانی، شوروی، هند، پاکستان، سودان، اندونزی، یوگسلاوی و..انجامیده است. 

«تبدیل هویتها و کشورهای بزرگ به چند کشور و هویت کوچک و ناتوان» راهبردی است که همواره در دستور کار استعمار قرار دارد و با حوصلۀ فراوان و به تدریج در حال اجراست.این سیاست با استفاده از علوم و فنون مختلف (قوم‌شناسی، علوم اجتماعی و سیاسی، تاریخ، هنر، علوم ادبی، رسانه، شورش، تجمعات، ورزش و...) گام به گام اجرا شده و به برگشت ناپذیری می‌رسد!

برنارد لوئیس چهرۀ معروف سیاست تجزیه، در سخنرانی "Iran in History" (ایران در تاریخ) که در مرکز موشه دایان، دانشگاه تل آویو ایراد شده (۱۸ ژانویه ۱۹۹۹)، نقش ایران در تاریخ و تأثیر آن را بر تمدن جهان به اختصار مورد بحث قرار داده است و به موضوع تجزیه ایران اشاره کرده است.

لوئیس گفته است: «در دوهزار سال گذشته هیچ کشورگشا یا نیروی خارجی‌ نتوانسته بر زبان و فرهنگ ایرانی اثرات بنیادی بگذارد، که این یکی از نشانه‌های فرهنگ برتر است، و فرهنگ برتر همیشه بر فروتر چیرگی یافته است.» وی در کنفرانس بیلدربرگ نتیجه می‌گیرد که تنها راه رویارویی با چنین فرهنگی نابود ساختن آن است و پیشنهاد می‌کند که ایران را به قطعات قومی گوناگون بشکنند و میان کشورهای نوپا تقسیم کنند.

ساختن «هویتهای قومی» در مقابل «هویت واحد ملی» راه اساسی اجرای نقشۀ لوئیس است. وقتی امروز در میان اقوام از «هویت‌طلبی» سخن می‌رود، منظور «هویت‌طلبی قومی» است. هویت‌طلبی قومی در تقابل با هویت ملی، و مفهومی منعطف برای تجزیه‌طلبی است. این هویت طلبی همان تجزیه‌طلبی است که ممکن است در قالب فدرالیسم‌طلبی هم ظهور کند، چنانکه چندی پس از تشکیل دولت فدرال در عراق، دولت اقلیم کردستان در ۱۳۹۶ همه‌پرسی استقلال برگزار کرد که به خاطر شرایط منطقه، مخالفت بغداد و دولتهای پیرامون اقلیم (ایران، سوریه، ترکیه و...) شکست خورد.

برخی با تفکیک تجزیه‌طلبی و هویت طلبی قومی، و تعریفی ساده و خیالی از هویت‌طلبی قومی در حد علاقه به زادگاه و زبان بومی، آن را در راستای وحدت ملی معرفی می‌کنند و وجود تجزیه‌طلبی را منکر شده، یا در حد چند نفر در استان می‌پذیرند! با تغییر شکل مسئله، واقعیت آن تغییر نمی‌کند. آذری‌ها مثل معروفی دارند که «ایتین قویروغون کسماقینان قویون اولماز» سگ، با بریدن دم آن، تبدیل به گوسفند نمی‌شود! اما ترویج این نگرش انحرافی موجب می‌شود، برخی دوایر سیاسی و امنیتی از مسئولیت مبارزه با تجزیه‌طلبی شانه خالی کرده و یا ترویج هویت‌طلبی قومی را مقابله با تجزیه تصور کنند! چرا که معتقدند تجزیه‌طلبی در جامعه وجود ندارد! این، موجب غفلت مراکز بالادستی و رشد سرطانی هویت‌طلبی قومی شده و نتایج فاجعه‌باری را رقم‌ می‌زند.

رهبر انقلاب ۱۹ تیر ۱۳۷۹؛ «مطلب هشتم، مقابله جدّی با عوامل تجزیه قومی در کشور است...بخصوص خطاب من به کسانی است که در این بخش صاحبان مسؤولیتند؛ چه در وزارت کشور، چه در جاهای دیگر. توجّه کنید؛ امروز انگیزه تحریک قومیتها جدی است...اقوام ایرانی مسلمانند و به این آب و خاک دلبسته‌اند... اما دشمن مشغول تحریکات است. تحریکات دشمن را نباید دست کم گرفت. مراقب باشید. این از جمله مسائل بسیار مهم است.»


جلال محمدی، تبریز، شهریور 1404


https://irrcmr.com/post/683